لباس شاهانه بسیار مجلل و خیره کننده و سر تا پا شکوه و جلال بوده است و هر یک از پادشاهان ساسانی لباس و تاج و آرایش مخصوصی به خود داشتند. وصف لباس و زینت آلات و رنگ آنها را از قول مورخین اسلامی بدین شرح نقل می نماید:
جاحظ در کتاب تاج : «هر یک از پادشاهان را در پوشیدن لباس و به کار بردن عطر رسمی و قراری بوده است. برخی از ایشان جمه نوین را جز به یک روز نپوشیده و بعضی دیگر ساعتی به تن کرده و از آن پس به دیگری بخشیده اند، و پاره دگر پیراهن یا جامه ای را چندان پوشیده اند که از بها و رونق افتاده است.
اردشیر پاپکان، یزدگرد اول، بهرام، خسروانوشیروان، قباد، پیراهنی را که دو بار به شستن رفته بود، برای خلعت دادن نهاده، و این نوع خلعت ها نه به هر کس داده می شد، بلکه پسران پادشاه، عموها، پسر عموها و برادرزاده ها بودند که چنین عنایتی به ایشان تعلق می گرفت. زیرا نزدیکترین نزدیکان پادشاه به شمار می رفتند، یعنی جامه که به تن پادشاه تماس یافته بود، هرگز به دوران نمی بخشیدند. و آنچه را که پادشاهان بر روی پیراهن می پوشیدند گاه بود که تا یک سال به بر داشتند و برخی از جامه های فراخ و گرانبها را که بر دامانش بته های ابریشمی یا زر دوخت و پر کار بود، سالها می پوشیدند.»
طبری می نویسد که «یواینه Yuvanoe یکی از بزرگان، نامه ای به حضور بهرام پنجم برد. شکوه و جلال کاخ چنان او را محسور و مجذوب نموده بود که فراموشش شد احترامات لازمه و مقرر را به جا آورد، لیکن علت حیرتش را چون شاه دریافت، او را بخشید.»
بلعمی مینویسد که سیف ذویزن که به همراه نعمان دربار انوشیروان آمده بود، هیبت و تزیینات دربار چنان او را متحیر ساخته بود که «تابش بسر بر آمد و به روی اندر افتاد.» ملک گفت : «برگیرید او را که از هیبت ملک متحیر شد؛ او را برگرفتند.»
ابن خلدون در مقدمه می نویسد: «عادت بر این جاری بوده است که در در پارچه های حریر و دیبا و ابریشم که برای جامه سلاطین تهیه می شد، با رشته های زر یا رشته های غیر زر که رنگ آن با رنگ زمینه تفاوت داشت، نام شاهان یا علامت هایی را که مختص به ایشان بود می بافتند. از این جامه ها به اشخاصی که شاه می خواست ایشان را تشریف دهد، یا به یکی از وظایف دولت بگمارد اجازه پوشیدن اعطا می شده. نیز می گویند که پیش از اسلامشاهان ایران می فرمودند که در پارچه جامه ایشان، خواه صورت ها و تمثال های خودشان را و خواه برخی صورت ها و اشکالی را که به جهت این کار معین شدهه بود نقش کنند.»
ابوریحان بیرونی دانشمند و ریاضی دان قرن چهارم هجری در کتاب آثار الباقیه ضمن توصیف مراسم بارعام شاهان ساسانی در روزهای نوروز می نویسد: «و آئین ساسانیان در این ایام چنین بود که پادشاه به روز نوروز، شروع می کرد و مردم را اعلام می نمود که برای ایشان جلوس کرده که به ایشان نیکی کند. و روز دوم را برای دهقانان که قدری مقامشان بالاتر از توده بود جلوس می کرد و خانواده ها نیز در این قسمت داخل بودند و روز سوم را برای سپاهیان و بزرگان و موبدان جلوس می کرد و روز چهارم را برای اهل بیت و نزدیکان و خاصان خود، و در روز پنجم برای خانواده و خدم خود و هرکدام را آنچه مسستحق رتبه و اکرام بودند، ایصال می کرد و آنچه مستوجب و سزاوار میراث و انعام بودند، می رساند و چون روز ششم می شد؛ از قضا حقوق مردمان فارغ و آسوده شده بود و برای خود نوروز می گرفت و جز اهل انس و اشخاصی که سزاوار خلوت از کسی دیگر را نمی پذیرفت و در این روز آنچه را که روزهای گذشته برای ایشان هدیه آورده بودند امر به احضار میکرد و آنچه می خواست تفریق می کرد و می بخشید و هر چه که قابل خزانه و تودیع بود نگاه می داشت.»
مسعودی مورخ معروف اسلامی در التنبیه و الاشراف نوشته است : «در شهر استخر در سرزمین فارس در 303 هجری، نزد یک تن از خاندان های شریف ایران کتاب بزرگی دیدم که در آن دانش های بسیار بود از علوم و اخبار پادشاهانشان و جز آن ندیدم، و در آن تصویر پادشاهان ایران بود از خاندان ساسان که بیست و هفت پادشاه بودند و از ایشان بیست و پنج تن مرد و دو زن بودند و صورت هر یک از ایشان را در روز مرگشان، چه پیر و چه جوان کشیده بودند و جامه و تاج و شکل ریش و حالت سیماهاشان دیده می شد و ایشان چهارصد و سی و سه سال و یکماه و هفت روز جهان را داشتند و چون یکی از شاهانشان می مردند، به همان تصویر او را می ساختند و در خزائن می گذاشتند، که از زندگانشان حال مردگان پنهان نماند، و صورت هر شاهی را اگر در جنگ بود، ایستاده و اگر در کار بود، نشسته، ساخته بودند و در گراگرد هر شاهی بزرگان و خردان دستگاهش هم بودند و هر کار مهمی که در سلطنت او روی داده و پیش آمدهای مهم را نوشته بودند، و در تاریخ این کتاب این بود که آن را در نیمه جمادی الاخر سال 113 در خزائن پادشاهان ایران یافته و برای هشام بن عبدالملک بن مروان از فارس به تازی نقل کرده بودند و در آن نخستین پادشاهان اردشیر بود و جامه او در صورتی که از او کشیده اند، گلدار و شلوارش آسمان گون و تاجش سبز زراندود و نیزه ای در دست دارد و ایستاده است و آخرینشان یزدگرد پسر شهریار پسر خسرو پرویز است که ایستاده و نیزه ای به دست دارد و بر شمشیرش تکیه کرده است و این صورت ها را به انواع رنگ های ایرانی که دیگر مانند آنها در این زمان نیست و از زر و سیم محلول و مس کوبیده روی کاغذ ارغوانی رنگ که بسیار خوب رنگ شده، بود کشیده بودند و چنان آن کاغذ زیبا بود و خوب ساخته بودند که پیدا نبود کاغذ است یا پوست بسیار نازک…»
حزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا می نویسد:
جامه اردشیر نقش دینار داشت و شلوارش آسمانی رنگ و تاج او سبز و به زر گرفته و در دستش نیزه بود – جامه شاپور آسمانی رنگ و شلوارش گلدار و تاجش سرخ و سبز بود و ایستاده و نیزه به دست داشت. هرمز پسر شاپور جامه اش سرخ گلدار و شلوارش نیز سرخ و تاجش آسمانی رنگ بود و دو کنگره زرین داشت و پارچه ای زربفت بر آن بود، در دست راستش نیزه ای و در دست چپش شمشیری بود که بر آن تکیه کرده و ایستاده بود.
بهرام پسر بهرام پسر بهرام جامه اش آسمانی و گلدار و شلوارش سرخ و بر روی تخت نشسته و بدست خود تکیه کرده بود و شمشیر در دست داشت و تاجش سبز در میان دو کنگره زرین و پارچه زربفت بود. نرسی پسر بهرام جامه اش سرخ گلدار و شلوارش سبز گلدار آسمانی رنگ بود و ایستاده بر دست و شمشیر تکیه کرده و شمشیر را بهر دو دست گرفته و تاجش سبز بود. هرمز پسر نرسی جامه اش سرخ گلدار و شلوارش آسمانی گلدار و ایستاده و بر شمشیر تکیه کرده و آن را به هر دو دست گرفته و تاجش سبز بود. شاپور ذوالاکتاف جامه اش گلی گلدار و شلوارش سرخ گلدار و تبر زین بدست داشت و تاجش آسمانی و گرداگرد آن زرین و دو کنگره داشت و هلالی از زر در میان آن بود – اردشیر پسر هرمز جامه اش نقش دینار داشت و آسمانی رنگ و شلوارش به رنگ سرخ و در دست راستش نیزه و به دست چپش تکیه به شمشیر کرده و ایستاده و تاج او سبز بود. شاپور پسر شاپور جامه اش سرخ گلدار و شلوارش آسمانی و در زیر جامه خود جامه دیگر داشت زرد رنگ، و تاج او سبز بود و در میان آن سرخی بود؛ در میان دو کنگره زرین و هلالی هم از زر داشت و ایستاده و در دستش چوگانی بودکه سرش مانند سر مرغی بود و دست چپ خود را به دسته شمشیری گذاشته بود. بهرام پسر شاپور جامه اش گلدار آسمانی رنگ و شلوارش نیز گلدار و سرخ و تاجش سبز دارای سه کنگره زراندود، در دست راستش نیزه ای و به دست چپ تکیه بر شمشیر کرده بود – یزدگرد پسر بهرام جامه اش سرخ و شلووارش آسمانی و تاج او نیز آبی آسمانی و ایستاده و نیزه به دست داشت. بهرام گور پسر یزد گرد جامه اش آسمانیو شلوارش سبز و گلدار و تاج او هم آسمانی بود و بر تخت نشسته و گرزی به دست داشت. یزد گرد پسر بهرام جامه اش سبز و شلوارش سیاه و زربفت و تاج او آسمانی بود و بر تخت نشسته و تکیه بر شمشیر کرده بود. فیروز پسر یزذگرد جامه اشسرخ و شلوارش آسمانی و تاج او نیز آبی آسمانی و ایستاده و نیزه به دست داشت. بهرام گور پسر یزدگرد جامه اش آسمانی و شلوارش سبز گلدار و تاج او هم آسمانی بود و بر تخت نشسته و گرزی به دست داشت. یزدگرد پسر بهرام جامه اش سبز و شلوارش آسمانی بود و بر تخت نشسته و تکیه بر شمشیر کرده بود. فیروز پسر یزدگرد جامه اشسرخ و شلوارش آسمانی بود و بر تخت نشسته و نیزه بر دست داشت. بلاش پسر فیروز جامه اش سبز و شلوارش سرخ دارای گل های سفید و سیاه و تاجش آسمانی و نیزه به دست ایستاده بود. قباد پسر فیروز جامه اش آسمانی و دارای گل های سفید و سیاه و شلوارش سرخ و تاجش سبز بود و بر شمشیر تکیه داده و بر تخت نشسته بود. خسرو انوشیروان پسر قباد جامه اش دارای گل هائی به رنگ مختلف و شلوارش آسمانی بود و بر تخت نشسته و بر شمشیر خود تکیه کرده بود. هرمز پسر خسرو جامه اش سرخ گلدار و شلوارش آسمانی گلدار و تاجش سبز بود و بر تخت نشسته و در دست راستش گرزی بود و دست چپش را بر شمشیری افکنده بود. خسرو پرویز پسر هرمزجامه اش گلی گلدار و شلوارش آسمانی و تاجش سرخ بود و نیزه به دست داشت. شیرویه پسر خسرو پرویز جامه اشسرخ گلدار و شلوارش آسمانی و مزین و تاج اوسبز بود و ایستاده و در دست راستش شمشیری مخروط بود. اردششیر پسر شیرویه جامه اش موحش و آسمانی رنگ و تاجش سرخ و ایستاده در دست راست نیزه ای داشت و به دست چپش شمشیری که برآن تکیه کرده بود. پوراندخت دختر خسور پرویز جامه او سبز گلدار و شلوارش آسمانی و تاجش نیز آسمانی بود و بر تخت نشسته و تبر زینی در دست داشت. آزرمین دختر خسرو پرویز جامه او سرخ گلدار به رنگ های مختلفو شلوارش آسمانی و گلدار و تاجش سبز بود و بر تخت نشسته در دست راستشتبرزینی داشت و دست چپش را بر شمشیری تکیه کرده بود. یزدگرد پسر شهریارجامه اش سبز گلدار و شلوارش آسمانی گلدار و تاجش سرخ و کفش همگی سرخ بود و بر دست نیزه ای داشت و بر شمشیری تکیه کرده بود.»
تئوفیلاکت در وصف لباس هرمزد چهارم می نویسد : « تاج زرین مرصع به جواهر بر سر داشت، پرتو زبرجدهای آن که از مروارید غلطان محصور بود، چشم را خیره می کردو گوهر هایی که به روی او قرار داشت نور مواج خود را با شعاع حیرت بخش زمردها چنان آمیخته بود که چشم بیننده از فرط حیرت و شگفتی تقریبا از دیدار عاجز می ماندو شاهنشاه شلواری زربفت پوشیده بود که آن را با دست گلابتون دوزی کرده بودند و بهایی گزاف داشت. به طور کلی او تا حدی که شکوه سلطنت و میل خودنمائی اقتضا می کرد، دارای بها و جلال بود.»
منبع : تمدن ساسانی 1و 2 دو جلد در یک مجلد، علی سامی