در قسمت تربیت کودکان و نونهالان آن طوری که استنباط نموده اند، پسران و دختران تا پایان سنین پنج سالگی تحت تربیت مادران در خانه بسر می برده و سپس به مکتب می رفته اند. جوان پیش از سن پانزده سالگی باید تعلیمات بدنی و عقلانی را فراگرفته باشد و اصول مذهب و تکالیف دینی را چنانچه در اوستا و زند مندرج است بداند.
در این باره اطلاعات جالبی از کتاب جوانی که به خدمت انوشیروان خود را معرفی می نماید می توان کسب نمود، این جوان یتیم ولی از خانواده نجبا و اشراف بوده و تحت قیمومیت یکی از نجبا تربیت و نشور و نمو نموده است و از سن مقرر به مکتب رفته قسمت اساسی اوستا، یشت ها، یسنا، وندیداد را مانند هیربذی یادگرفته و از نعلیمات متوسطه در نجوم و ادبیات و فن کلام و اسب سواری و تیر اندازی و نیزه بازی و پرانیدن خشت، و از فنون، موسیقی، و خواندن سرود، از بازی ها شطرنج را خوب فراگرفته و طباخی را نیز یاد گرفته است. از علوم و فنونی که آموخته چنین گفته است:
« در مسائل دینی به مثابه یک روحانی ورزیده است. در ادبیات و شناخت آثار علمی و فن خطابه ید طولایی دارد، در اسب سواری توانا، سپردار و نیزه انداز بی نظیر، در گرز افکندن و زوبین پرانی چابک، در گوبازی ماهر و در بازی شطرنج نیز استاد است. به نحو احسن چنگ و تار می نوازد، آواز می خواند، فی البداهه شعر و سرود می سراید، در ستاره شناسی صاحب نظر است، در نکات مربوط به لباس و طباخی و تزئین سفره اطلاعات وسیعی دارد.»
قسمت اعظم مردم شهرنشین باسواد خواندن و نوشتن و حساب را تا حدی که رفع نیازمندی های روزمره را بنماید، می دانسته اند. فرزندان و جوانان طبقه اشراف و دبیران علاوه بر علوم عالی و ریاضیات و فنون تیراندازی و اسب دوانی و زوبین اندازی و نیزه زنی و گوبازی و شطرنج و بعضی تعلیمات دیگر را فرا می گرفته اند. تدریس تعلیمات ابتدایی و متوسطه و عالیه با طبقه روحانیان بوده است.
بنا به گفته فرودسی در هر کوی و برزنی و کنار آتشکده ها، دبستان هایی برای تعلیم کودکان بوده است:
همان کودکش را به فرهنگیان سپردی چو بودی از آهنگیان
به هر برزنی بر دبستان بدی همان جای آتش پرستان بدی
روستائیان اکثرا بی سواد ولی طبقه دهقانان بعضی از تعلیمات عمومی و ابتدائی را از روحانیان فرا می گرفتند و مخصوصا قسمت هایی از روایات و اساطیر و تاریخ ملی ایران را از برداشته اند.
هیون تسیانک سیاح چینی که وضع زندگی مردم را در زمان خسرو پرویز دیده است، نوشته که ایرانیان توجه مخصوص خود را مصروف پیشرفت پیشه خود می نموده اند.
شکار یکی از فنون لازمی بوده که به جوانان می اموخته اند مخصوصا شکار گورخر که یکی از سرگرمی های پادشاهان و شاهزادگان اشراف بوده و بهرام گور ماهرترین شکارچی گورخر بوده است.
داستان شکار شیر و گورخر و همچنین دوختن سم و گوش گورخر با تیر و پاسخ کنیزک (کار نیکو کردن از پر کردن است) یکی از موضوعات جالب داستان سرایان و نظامی در بهرام نامه آن را به نحو دلچسب و استادانه ای به نظر آورده است. شکار شیر و سایر حیوانات وحشی و درنده نیز بعد از شکار گورخر در درجه اول اهمیت قرار داشته بعضی از نقوش شاهان ساسانی مانند نقش حجاری طاق بستان و نقوش روی بشقاب ها و ظروف نقره ای، مناظر شکار را نمودار ساخته است.
تربیت دختران بیشتر برای خانه داری بوده ولی قرائن و اماراتی در دست است که دختران و زنان مخصوصا نجبا و بزرگان کشور در قسمت فراگرفتن علوم نامانوس نبوده اند. در بغ نسک
به تربیت زنان مخصوصا طرز تربیت در منزل اشاره شده است.
برای شاهد از نوشته یک قاضی محقق در ماتیکان هزار داتستان که اصول قوانین قضایی درآن مندرج است نقل شده که:
« وی را روزی پنج تن زن در سر راهش به دادگاه نگه می دارند یکی از زنان سوالاتی راجع به مسائل حقوقی مربوط به ضمانت و اهلیت (وثیقه) می کند، قاضی مذکور یادآور می شود که نخست امتحان، به خوبی برگزار شد، ایکن در پاسخ آخرین سوال در جای خود ایستاده و هیچگونه جوابی برای آن نمی دانستم. دراین هنگام یکی از زنان قدم پیش نهاده می گوید: استاد بیهوده به مغز خود فشار نیاورید و به آسانی بگویید نمی دانم، و ضمنا پاسخ این سوال را در شرحی که مگوکان اندرزپت نوشته می توانید بیابید.»
از کتاب عیون الاخبار تالیف ابن کتیبه روایت شده که بهرام پنجم (بهرام گور) در سن پنج سالگی که تحت سرپرستی منذر سلطان عرب بود به او چنین می گوید: « بفرمای تا دانشمندان بصیر و آگاه در علوم و فنون گرد آمده، به من نوشته و تیر اندازی و آئین دادستانی بیاموزند.» منذر در جواب می گوید: «شاهزاده هنوز جوان است، و چون اصرار وی را می پذیرد او را از ایران دادستان و مربیان می خواهد، تابلوی دادگری و تیراندازی و آنچه برای تکمیل معلومات شایسته بود بیاموزند و نیز علمای متعددی از روم و ایران احضار نموده و داستان سرایان بزرگ عرب را برای تعلیم وی بخواست.»
در پندنامه آذرباد ماراپسند راجع به آموختن دانش چنین نوشته شده:
« زن و فرزند خود را از تحصیل دانش و کسب هنر باز مدار تا غم و اندوه بر تو راه نیابد و در آینده پشیمان نگردی. اگر تو را فرزندی خردسال است (خواه پسر خواه دختر) او را به دبستان فرست زیرا فروغ دانش، دیده روشن و بیناست، دختر خود را شوهری ده که هوشیار و دانا باشد چه مردم هشیار و دانا چون زمین باروری است که هر تخمی در آن کشته شود نیکو و فراوان بار آورد.»
در شکند گمانیک ویچار نوشته شده: «کسی که از اندک دانش، برخوردار باشد و دیگران را دانش آموزد، در نزد خداوند پسندیده تر است از دانشمندی که دانش فراوان دارد و دیگران را دانش نیاموزد.»
در یکی از قسمت های بندهشن که در حدود سال های نهصد هجری از زبان پهلوی به فارسی ترجمه شده راجع به دانش طلبی و تربیت فرزندان در آئین زردشت چنین تصریح شده است:
« اینکه بر همه کس فریضه است کودک به دبیرستان رستادن و چیزی آموختن، چه هرکار و کِرفَه (ثواب) که فرزند کند همچنان باشد که پدر و مادر به دست خویش کرده بود، پس جهد باید کردن تا چیزی نیکو بیاموزندشان و کرفه و گناه آگاه کنند چه بهر روان خویشتن می کنند تا ایشان بر کرفه گران دلیر باشند.
په اگر نیاموخته باشند پس کار و کرفه کمتر کنند و به روان پدر و مادر کمتر رسد و نیز آن باشد که اگر فرزند را به دبیرستان ندهند و چیزی نیاموزند بر گناه کردن دلیر باشند و آن گناه به گردن پدر و مادر باشد. پس حق فرزند را آنگاه گذارده باشند که ایشان را چیزی بیاموزانند، خاصه دین شایسته و ناشایسته چه سرمایه اینست و گرنه کار این جهان بر نیک و بد به سر آید.»
از دانشمندان و مفسرین اواخر دوره ساسانی نام این اشخاص در کتاب مسطور است: هرک، مگوشنب، گوگشنسب، کی آذربوزذ، سوشیانس، روشن، آذر هرمزد، آذر فربغ، نرسی، مذوگماه، فرخ، افروغ و آزادمهر.
منبع: کتاب تمدن ساسانی نوشته علی سامی