ساسان: روحانی بزرگ معبد آناهیتا در شهر استخر. زن او رام بهشت دختر یکی از پادشاهان بازرنگی بود.
پاپک: فرزند ساسان در شهر خیر نزدیک نی ریز حکومت داشته، شاپور و اردشیر دو فرزند او بودند.
شاپور: پسر پاپک، اردشیر برادر خود را مطیع ساخت و خود را پادشه خواند. (زمان اردوان پنجم اشکانی) وی زیر آوار رفت و مرد (211 تا 212 م)
1- اردشیر: ارت خستر 224تا 241م.: پسر پاپک بعد از مرگ شاپور به سال 212 م پادشاه شد در 223 بر اردوان پنجم شورید و علم استقلال بر افراشت. ابتدا کرمان و بعد خوزستان و عمان و اصفهان را تسخیر نمود. اردوان در صحرای هرمزدگان، سمت شرقی اهئواز با وی جنگ کرد ولی شکست خورد و در 28 آوریل سال 224 میلادی کشته شد. در سال 226 تیسفون پایتخت اشکانیان را گرفت و سپس تمام خاک ایران را زیر نفوذ خود درآورد، به هند نیز حمله برد و باج و خراج فراوانی از پادشاه هند گرفت. در سال 228م. از رود فرات گذشته با سپاهیان الکساندر سوروس امپراطور روم زد و خورد نمود و در سال 233 سه لشکر روم را شکست داد و سپس ارمنستان را تسخیر و در سال 241 م. بمرد. ابرسام وزر کفرماذار این پادشاه بوده است.
اردشیر اساس ملوک الطوایفی را برچید. کتاب اوستا را دستور داد جمع آوری کنند و در تشدید مبانی دین زرتشت کوشید. آتشکده ها را رونق بخشید و مردم را به حسب حرفه و کارشان به طبقات تقسیم بندی کرد، شهرهای چندی بساخت. وی مانند کوروش کبیر بنیانگذار هخامنشیان، است. او یک تشکیلات منظیم و صحیحی را از لحاظ مذهبی و سیاسی مالی و اداری و دادگستری داد که همان اساس و تشکیلات توانست، دومین امپراطوری مقتدر و با شکوه پارس را تا چهارقرن استوار سازد.
اعمال اردشیر گواه نبوغ نظامی و نیرومندی و سیاست مداری و کاردانی اش می باشد. وی در فکر رفاه و آسایش مردم بود و بطوری که از وصایایش به شاپور بر می آمد، اساس نظام را بر پایه عدل و انصاف داشت و مخصوصا تصریح می نماید که: «ملک و دین باهم توام می باشد و هریک را باید نگهبان دیگری دانست و انتظام امور کشور باید طوری باشد که کسانی که خدای متعال زیر سرپرستی من و تو قرارداده است از ما راضی شده و دعای خیر آنان را به طرف خود جلب نماییم.»
2- شاپور اول (شاه پهر): 241 تا 271 م. پسر اردشیر در سال 241 بر تخت سلطنت نشست. در همان سال شورش ارمنستان و هاترا را فرونشاند و سپس با رومی ها مصاف داد. نصیبش را گرفت و تا انطاکیه و دریای مدیرترانه پیش رفت.(241 تا 244 م.) از 258 تا 260 م. مجددا با رومی ها جنگ کرد و سرانجام رومی ها را شکست داد و والرین امپراطور روم را اسیر کرد و کوردیاس از اهالی انطاکیه را بسمت امپراطوری روم منسوب کرد و تمام آسیای صغیر مسخر وی گردید. نموداری از این پیروزی ها در کوه های نقش رستم، شاپور، داراب، نقش کرده اند. مانی فرزند پاتک، در زمان این پادشاه دین خود را عرضه داشت. وی شهرها و ابنیه بسیار زیادی در عهد خویش ساخته. از کارهای برجسته عمرانی او ساختمان سد شادروان بر روی رود کارون است. بنای شهر پیشاپور در خراسان، جندی شاپور در خوزستان از شهرهای معروفی است که در زمان او ساخته شده بود.
شاپور را مورخین مانند داریوش کبیر میدانند همانطور که آن شهریار بزرگ هخامنشی، تشکیلات دولت معظم هخامنشی را شالوده گذاری و استحکام بخشیده، شاپور نیز مبانی شاهنشاهی ساسانی را که به دست توانای پدر بزرگوارش تاسیس شده، در تعقیب کاهای برجسته او، استوار ساخت. وی پادشاهی بود با عزم و اراده قوی، دلیر، شکیل، سخی، جوانمرد. درزمان او عظمت ایران و هنر و کشاورزی و بازرگانی، مدارج عالیه خود را طی نمود.
3- هرمزد اول: (271 تا 272 م) : فرزند شاپور. مانی مجددا در زمان این پادشاه به ایران بازگشت. او در زمان پدرش شاه خراسان بود (خراسانشاه) و نگذارد که طوایف سرکش شرقی به درون ایران راه یابند. او دارای اخلاقی مستعد و شهر رام هرمز را از بناهای او می دانند.
4- بهرام اول (ورهران) (272 تا 275 م) : برادر هرمزد اول. در زمان این پادشاه کشور تدمر که بین ایران و روم واقع بود به دست اورلئان امپراطور روم مضمحل و شروع به دست اندازی به خاک ایران کرد. مانی در زمان این پادشاه کشته شد. روحانیان در زمان این پادشاه نفوذ بسیار زیادی در دربار و امور کشوری پیدا کردند.
5- بهرام دوم (275 تا 292 م) : فرزند بهرام اول، سکاها را که در مشرق ایران دست اندازی می کردند مطیع نمود. کاروس امپراطور روم مشغول پیش روی شد و تا تیسفون آمد ولی در اثنای پیش روی دچار برق زدگی شد و درگذشت و رومیان عقب نشینی کردند. در همان سال چون از طرف مشرق ایران، تهدید می شد به ناچار با رومیان معاهده صلح بسته شد و درنتیجه ارمنستان و بین النهرین به تصرف رومیان درآمد.
6- بهرام سوم (سکانشاه) (292 م) : پسر هرمزد اول سلطنت او چند ماهی بیش طول نکشید.
7- نرسی (نارسیس) (293 تا301 م) : فرزند شاپور اول در جنگ اول سپاهیان روم را شکست سختی داد(292م). ولی در جنگ دوم که بسال 297 اتفاق افتاد ایرانیها شکست خوردند و خود نرسی زخم برداشته و رومی ها شرایط صلحی سنگینی را به ایرانیان تحمیل نمودند و درنتیجه پنج شهر از ساحل راست دجله به رومی ها واگذار شد و رود دجله سرحد دو دلت گردید. نرسی پس از انعقاد این معاهده از سلطنت کناره گیری نمود و طولی نکشید که از غصه بمرد (301 م).
8- هرمزد دوم (301 تا 309 م) : پسر نرسی در جنگ یا اعراب کشته شد. در زمان او روابط با همسایگان دوستانه بود. مردم در آسایش بسر می بردند. عدالت به نحو مناسبی اجرا می شد و خود در محاکمات حاضر می گردید. فرزندان او یکی اذرنرسی، دومی اورمزد، سومی شاپور (شاپور دوم یا شاپور بزرگ) بود.
9- آذرنرسی (310 م) : پسر هزمزد دوم چند ماهی بیش حکومت نکرد. چون سفاک و بی رحم بود او را زندانی و کشتند و پسر دیگر هرمزد را نیز کور کردند تا نتواند پادشاهی نماید و طفل جنین را پادشاه نمودند.
10- شاپور دوم (شاپور بزرگ – شاپور ذوالاکتاف) (310 تا 379 م) : پسر هزمرد دوم هفتاد سال شاهی کرد یعنی از هنگامی که در شکم مادر بود شاه شد تا وقتی که مرد. این پادشاه بزرگ، با اقتدارترین پادشاه ساسانی بود که در 16 سالگی زمام امور مملکت را بدست گرفت. اعراب بحرین را مطیع ساخت، به خلیج فارس کشتی انداخت و با رومی ها از سال 338 تا 350 م طول کشید و از این جنگ فاتح درآمد از 350 تا 357 با هونها در شمال شرقی ایران جنگ نمود و آنها را شکست داد و مجددا از 359 تا 363 با رومی ها جنگ کرد و تلافی شکست نرسی را با آنها نمود و ولایت های از دست رفته را پس گرفت و ارمنستان را از منطقه نفوذ رومی ها خارج نمود.
شاپور پادشاهی بود بسیار مقتدر و شجاع و خوش قیافه و دور اندیش، مدت سلطنت او 71 سال طویل ترین مدت پادشاهی در ایران است. سرکشان داخلی و خارجی را به کلی مغلوب و از بین برد. عظمت و شکوه شاهنشاهی ساسانی را به منتها حد رسانید.
11- اردشیر دوم ملقب به نیکوکار (379 تا 383 م) : برادر شاپور بزرگ ولی مورخین ارمنستان و از متاخرین ها نری راولین سن، معتقدند که پسر شاپور بزرگ بوده است. او از سلطنت کناره گیری کرد. تاریخ بلعمی علت کناره رفتنش را کشتاری دانسته که از بزرگان و موبدان کشور نموده است و نوشته است که او را از سلطنت بزیر کشیدند.
12- شاپور سوم (383 تا 388 م) : پسر شاپور بزرگ. در زمان این پادشاه ارمنستان بین ایران و روم تقسیم گردید و قسمت مهم آن جزو ایران شد. اعراب او را شاپورالجند یعنی شاپور لشکری می خواندند. بلعمی می نویسد که مرگ او در اثر پاره شدن یا بریدن طناب چادر بود و او را کشتند ولی قاتل او معلوم نشد.
13- بهرام چهارم (کرمان شاه) (388 تا 399م) : پسر شاپور دوم پس از برادرش شاه شد. در زمان او خسرو والی ارمنستان بنای بدرفتاری را گذارد. بهرام چهارم او را شکست داد و در قلعه انوش برد او را زندانی کرد (391م). راجع به کشته شدن بهرام چهارم نیز نوشته اند(بلعمی) که چون به شکایات مردم رسیدگی نمی کرد سپاهیان بر او شوریدند و او را کشتند ولی قاتل او معلوم نشد.
14- یزدگرد اول (بزه کار) (399 تا420 م) : ارکادیوس امپراطوری روم ولیعهد خودش تئودوسیوس را که طفلی کوچک بود تحت حمایت یزدگرد قرارداد، او نیز نسبت به ترتیب و سرپرستی ولیعهد دوم کوتاهی ننمود. شهر یزد را از بناهای او می دانند. او نسبت به مسیحیان طریقه رافت و اغماض پیش گرفت و در نتیجه آزادی کامل که به مسیحیان در انجام آداب مذهبی دادو اجازه تجدید بنای کلیساهایشان، مردم او را گنه کار خواندند ولی به زودی از عقیده خود برگشت و مجددا ایذای مسیحیان معمول شد. راجع به مرگ او نیز افسانه ایست که اسبی بر او لگد زد و بمرد و در تاریخ بلعمی شاهنامه شرح این داستان آمده است.
15- بهرام پنجم (بهرام گور) (420 تا 440م) : پسر یزدگرد اول با دولت روم جنگ نمود، گرچه موقعیت شایان اهمیتی بدست نیاورد، ولی با شرایط صلح آبرومندانه ای به جنگ پایان داد(422م) و با هونهای سفید که شهرهای شمال شرقی را مورد تاخت و تاز قرار داده جنگ نمود و آنها را طوری تار و مار کرد که تا مدتی دیگر از طرف آنها مزاحمتی فراهم نگردید (425م). در سال 428 م ارمنستان یکی از ایالات ایران گردید. مورخین او را روی هم رفته پادشاهی خوب و مجری قانون و داد میدانند و در زمان او دانش و هنر و کشاورزی و پیشه، رونق بسزائی یافت و با آنکه عشق به شکار داشت ولی از فکر ملک و ملت غافل نبود.
16- یزدگرد دوم (440 تا 457م) : فرزند بهرام پنجم، با هونها جنگ کرد. با رومی ها نیز مختصر زد وخوردی نمود و عهدنامه ای بست.
17- هرمزد سوم (457 تا 459م) : بجای برادر بزرگتر خود فیروز که در سیستان بود، به تخت نشست ولی فیروز به همراهی هون ها سلطنت را از برادر خود پس گرفت.
18- فیروز اول (459 تا 483م) : پسر یزدگرد دوم جنگ با هباطله کشته شد.
19- بلاش (483 تا 487م) : پسر دیگر یزدگرد دوم با هون ها صلح کرد. مذهب عیسوی را در ارمنستان برسمیت شناخت.
20- قباد (گوات) (487 تا 531م) : پسر فیروز اول. ابتدا با خزرها که مردمی تورانی بودند جنگید و آنها را شکست داد. مزدگ پسر بامداد در این زمان پیدا شد. قباد به او گروید و مردم بر قباد شوریدند و جاماسب برادرش را به سلطنت انتخاب و قباد را در زندان انوش برد ( گل گرد – کوهستان شرقی شوشتر) زندانی کردند(498م). قباد به همراه زنش از محبس فرار کرد و به خان هباطله پناهنده شد و با کمک او مجددا تاج و تخت از دست رفته را بازیافت(503م). سپس با رومی ها جنگ سختی کرد و آنها را شکست داد ولی در همان حین که می خواست شرایط سنگین صلح را به رومی ها تحمیل کند، گرفتار تاخت و تاز هونها شد و فقط به دریافت مبلغی از رومی ها جنگ خاتمه یافت(503م). بعد مدت 20 سال با هونها جنگید و آنها را بکلی تار و مار کرد (512م). مجددا با رومیها که تجاوز کرده بودند بنای زد و خورد را گذاشت و بطور کلی از این زد و خوردها طرفین طرفی نبسته و بدون اخذ مزایایی جنگ موقوف گردید(531م). قباد مدت چهل سال سلطنت کرد و او یکی از پادشاهان با عزم و دلیر و با همت و سیاست مدار بود و جبران رکود و وضع سیاسی ایران را که مولود سلطنت فیروز بود، کرد. شهر گنجه و کازرون را نوشته اند که او ساخته است.
21- خسرو انوشیروان (انوشه روان) (531 تا 579م) : ابتدا دفع شر مزدک و مزدکیان را نمود و هزاران نفر از آنها را کشت. بعد شروع به اصلاحات داخلی و رفع هرج و مرج ها و تعدیل مالیات و اصلاح امور لشکری و کشوری نمود. تمام کشور را به چهار قسمت تقسیم کرد و برای هر قسمتی فرمانروایی با اختیارات کامل و مبسوط اعزام داشت. مقدم دانشمندانی که به ایران پناهنده شده بودند، گرامی شمرد. دانشکده پزشکی جندی شاپور را توسعه و تکمیل کرد. برزگمهر وزیر خردمند و با تدبیر او بوده است.
با ژوستی نین امپراطوری روم عهدنامه مودت و اتحاد بست (533م) ولی باز در سال 540 با سپاهیان کافی شهر انطاکیه را گرفت و رومی ها با عقد شرایطی که به نفع ایران بود صلح را بر جنگ ترجیح دادند ولی این صلح مدت زمانی نپائید و مجددا از سال 541 تا 557 م جدال طرفین به طول انجامید، گاهی ایران و زمانی روم پیشروی می کردند و بالاخره طرفین خسته شدند و در 562 معاهده ای برای مدت پنجاه سال با هم بستند. به موجب این معاهده دولت روم سالی سی هزار سکه طلا به دولت ایران پرداخت می نمود. مسیحیان مصونیت پیدا کردند. حفاظت در بند قفقاز به دولت ایران محول شد. انوشیروان بعد از فراغت از کار روم، با هون ها جنگید و سرزمین هون ها بین ایران و خاقان ترک تقسیم شد و به تاخت و تاز خزرها نیز پایان داد و هم در زمان این پادشاه بود که سرداری به یمن فرستاد و حبشی ها را از آنجا اخراج و پادشاه یمن دست نشانده ایران گردید (576م). جنگ سوم انوشیروان با رومی ها از سال 572 تا 579 طول کشید، ژوستن امپراطور روم در بدو جنگ شکست خورد و استعفا کرد و کنت تی پریوس امپراطور روم شد، و قرارداد متارکه بست و قرار گذاشت سالانه مبالغی در حدود سی هزار سکه طلا به ایران بدهد ولی چون موریس امپراطور روم شد، به ارمنستان ایران تاخت و مشغول پیشروی و غارت گردید. در همین حین که انوشیروان تدارک جنگ می دید در سن 85 سالگی بمرد. حضرت محمد (ص) در سال چهلم سلطنت این شهریار متولد گردید.
انوشیروان از جمله کشور مداران برجسته و بزرگ و سرداران سیاست مدار ایران بود، او مردم را به فراگرفتن دانش تشویق می کرد. کشاورزی را توسعه داد، دانشمندان را جلب کرد، مترجمان را وادار کرد که کتب فلسفی زیادی را به زبان پهلوی ترجمه کنند. جاده ها، پلها، سد ها و بیمارستانها بساخت. امنیت راه ها و مناطق را تامین کرد. او دوستدار حکمت و فلسفه بود و دربارش مجمع دانشمندان و پناهگاه فلاسفه و حکما بود، گندی شاپور یک مرکز علمی بین المللی شده و از سایر نقاط برای فراگرفتن طب و حکمت و دانش بدانجا روی می آوردند. در دین تعصب بی مورد نداشت و حقوق اقلیت های مذهبی محفوظ بود، به جز مزدکی ها. به مناسبت اسایش و امنیتی که برای مردم فراهم کرده بود و به دلیل سامان دادن به وضع پرداخت مالیات ها، او را دادگر لقب دادند.
در معاهده انوشیروان با امپراطوری روم القاب و خصوصیات او اینطور مرقوم شده گردید: « ایزدی، نیک، ارام، دیرین خسرو، شاه شاهان، پرهیزگار، نیکوکار که اهورامزدا به او بخشش بزرگ و کشور پهناور بخشیده است.»
برای بالا بردن سطح کشاورزی و اباد ساختن اراضی موات و بائر، به کشاورزان از نظر تهیه بذر و عوامل زراعتی کمک می کرد، نسبت به تکثیر نفوس کوشا بود و مردم را به ازدواج و کار تشویق و ترغیب می نمود. از گفته های اوست:«گرانبهاترین اندوخته آدمی برای هنگام حاجت، احسانی است که شخص کریم نموده باشد.» «ایام نعمت و خوشی به یک چشم بر هم زدن می گذرد و بر خلاف روزهای رنج محنت که ماه ها طول می کشد تا سپری گردد.»
22- هرمزد چهارم (579 تا 590 م) : پدرش انوشیروان و مادرش دختر خان ترکانو وی برعکس پدرش پادشاهی سفاک و بیرحم بود. با رومی ها جنگ را ادامه داد ولی به نتیجه مثبتی نرسید. سردار معروف ایرانی بهرام چوبین خاقان ترک را که تجاوز به خاک ایران کرده بود سخت شکست داد. و در این محاربه پسر خاقان و مقدار زیادی غنائم به دست سپاهیان ایران افتاد. هرمزد از شجاعت و نفوذ بهرام چوبین ترسید و او را از نظر انداخت. او در ازای این بی التفاتی دربار، از لازیکا به قصد تصرف تیسفون (پایتخت) حرکت نمود و عده ای نیز که هرمزد برای جلوگیری او فرستاده بود، به بهرام ملحق گردیدند و چون مردم نیز کردار بد هرمزد به تنگ آمده بودند بر او بشوریدند. هرمزد فرار کرد و سرانجام به دست ویستهم (بیستام) برادر زنش کور و سپس کشته شد.
23- خسرواپرویز (خسرو دوم) (590 تا 627) : پسر هرمزد چهارم با کمک موریس امپراطور روم تخت اشغال شده توسط بهرام را باز گرفت ولی شهر دارا که سال های متمادی متنازع فیه بین ایران و روم بود به رومی ها واگذار گردید (591م) و اشخاصی را که با شورشیان همدست شده و در خلع پدرش شرکت کرده بودند، حتی ویستهم که از اقربای نزدیک او بود و در اعاده تاج و تخت خسرو سهم بسزایی داشت، تنیه نمود. موریس امپراطور روم چون کشته شد، پسرش به دربار ایران پناهنده گردید و خسرواپرویز فکاس را که به جای پسر موریس به تخت امپراطوری تکیه زده بود به رسمیت نشناخت و عنوان خونخواهی موریس با سپاهیان فراوان به کرانه های آسیای صغیر پیش رفت. در 611 انطاکیه و دمشق و بیت المقدس را گرفت. سپس به سرداری شهربراز اسکندریه مصر را تسخیر کرد و پس از نهصد سال باز وادی نیل تحت اشغال نیروهای شاهنشاهی ایران درآمد 616م. سردار شجاع دیگرش شاهین نیز دنباله فتوحات آسیای صغیر را گرفت و تا حوالی قسطنطنیه رفت (617م). حدود شاهنشاهی ساسانی در زمان او تقریبا برابر شاهنشاهی هخامنشی گردید. برای روم فقط شهر قسطنطنیه و قسمتی از یونان و ایتالیا بیش نماند.
هراکلیوس (هرقل) امپراطور روم با کمک های خرزها، شهربراز سردار ایرانی را عقب نشانید (625م). جنگ ایران و روم تا 627 دوام داشت در این سال خسرو را به واسطه رویه تند و زننده ای که نسبت به سرداران شجاع و فاتح خود در پیش رگرفته بود، از سلطنت خلع و زندانی و او را کشتند.
خسرواپرویز نیز یکی از شهریاران برجسته ادوار باستانی ایران است. در زمان این پادشاه، حدود شاهنشاهی ایران تقریبا به پای حدودی که در زمان داریوش کبیر داشت، رسید. علوم و دانش رونق یافت. شکوه و جلال و خزائن کشور به منتهای درجه رسید. شهرهای شوش و تیسفون و جندی شاپور و استخر محل اجتماع دانشمندان چهان گشت. هنر و صنعت در زمان او رونق سابق را یافت. دربار او بسیار پر تشریفات و باشکوه، گنجینه ها و ذخیره های شاهنشاهی در ایران مملو از جواهرات و زینت آلات و اشیای طلا و نقره بود کمتر پادشاهی چه قبل و چه بعد از او از لحاظ فتوحات و ثروت به چنین شوکت و سطوتی رسید. جوانمرد و با گذشت و پای بند به عهد و میثاق خود بود. در حد خود با تدبیر بود ولی در واخر پادشاهی اش و هنگام پیری اخلاق و روش او تغییر یافت و ضعیف النفس و کینه جو و ستمگر شده بود.
حضرت محمد (ص) پیغمبر اسلام ضمن نامه ای او را به دین اسلام خواند و وی نامه حضرت را پاره کرد. مرگ او در آذرماه سال ششم هجری اتفاق افتاد.
24- قباد دوم (شیرویه) (628 تا 629م) : پسر خسرواپرویز پس از 27 سال جنگ مداوم بین ایران و روم (خسرواپرویز) با هراکلیوس صلح کرد (629م). به موجب این معاهده اسرای طرفین و هر آنچه را که از خاک روم گرفته شده بود مسترد گردید. صلیب مقدس بیت المقدس نیز که در زمان خسرواپرویز به ایران آورده شده بود و جهت عیسویان فوق العاده گرانبها بود پس داده شد. شیرویه تمام برادران و اقوام نزدیکش را کشت.
خودش هم چندماهی پس از آن به مرض طاعونی که در مملکت بروز کرده بود و عده زیادی را نابود کرده بود بمرد. شیرویه وقتی پادشاه شد با مردم با محبت و رافت رفتار کرد. زندانیان زمان پدرش را آزاد نمود و خسارت دیدگان را بخشش ها کرد. مدت سلطنتش را شش ماه بیش ننوشته اند.
25- اردشیر سوم (269 م) : پسر قباد دوم طفلی هفت ساله بود که شاه شد ولی چند روز بیش سلطنت نکرد و مهر گشنسب یا مهاذر جشنس نایب السلطنه کشور بود و او مردی با تدبیر و کاردان و در زمان خسرواپرویز سمت خوانساری داشت و شهربراز بر پادشاه بشورید و به تیسفون آمد و طفل بی گناه و مهر گشنسب را بکشت و تاج شاهی بر سر نهاد (27 آوریل 629م) ولی سپاه جاوید به او شورید و در شکارگاه او را کشتند. و معروف است که طناب بر پای او بستند و در هر کوی و برزن می کشیدند و می گفته اند این است سزای کسی که تاج و تخت شهریاری را به غضب تصاحب نماید. کشنده او پسفرح و دو برادر همدستش را از خراسان نوشته اند. مدت پادشاهی غصبی شهربراز چهل روز بوده.
26- خسرو سوم (239م) : نوه هرمزد چهارم
27- جوانشیر (630م) : پسر و مادرش گردویه خواهر بهرام چوبین بود او هنوز کودک بود و پس از یکسال بمرد.
28- پوراندخت (630 تا 631م) : دختر خسرواپرویز یک سال و پنج ماه سلطنت کرد. با هیراکلیوس معاهده صلح بست و نصیبین برای ایران باقی ماند(631م). ثعالبی می نویسد : « که هشت ماه بیش پادشاهی نکرد که بیمار شد و مرد.» ابن قتیبه یک سال و شش ماه، یعقوبی و طبری یک سال و چهار ماه نوشته اند نویسندگان از این ملکه و خواهرش آزرمیدخت را به نیکی یاد کرده و از پادشاهان خوب می شمرده اند.
29- گشتاسب برده (گشتاسپده گشنسب بنده) (631م) : برادر خسرو سوم یکماه بیش پادشاه نبود.
30- آذرمیدخت (631م) : دختر خسروپرویز بسیار زیبا و نیکوکار بود که به دست رستم فرخزاد به خونخواهی پدرش فرخزاد که به دست آذرمیدخت کشته شده بود، کشته شد. مدت سلطنت او از شش ماه تا بیست ماه نوشته شده.
31- هرمزد پنجم (631م) : نوه خسرواپرویز
32- خسرو چهارم (631 م) : نوه یزدان شاه پسر انوشیروان
33- فیروز دوم (631 م) : برادر خسرو چهارم پسر مهران در همان روز اول که تاج بر سر گذاشت گفت من این تاج نخواهم که ننگ است. مردمان به فال بد گرفته او را از تخت بزیر آوردند.
34- خسرو پنجم (632م) : فرخ زاد نوه انوشیروان پس از شش ماه او را کشتند. (اینها همه از دم شمشیر شیرویه بواسطه خُردی و ناقابلی رهیده بودند که هرکدام را از گوشه و کنار پیدا کرده و چند صباحی به سلطنت برگزیدند و کشته شدند.)
35- یزدگرد سوم (632 تا 652 م) : نوه خسرواپرویز و پدرش شهریار بوده است. دو زمان همین شهریار نگون بخت که سپاهیان عرب پس از جنگ های معروف قادسیه 627 م که به سقوط مدائن منجر گردید و جنگ جلولاء 638 و نهاوند 642 م مطابق سال 20 هجری برق آسا، به عمر سومین شاهنشاهی بزرگ ایرانی خاتمه داد و آخرین فصل تاریخ درخشان ساسانی با این سقوط به سر رسید و شاهنشاهی کهنسال و نیرومندی پس از 1200 سال جهانگیری و جهانداری از هم گسیخته و عرصه تاخت و تاز اعراب گردید. یزدگرد شاهد خموشی این چراغ فروزان بود، پس از گذراندن روزهای نکبت باری در نزدیکی مرو به دست آسیابانی اه نام خسرو کشته شد و طومار دودمان ساسانی درهم برچیده گشت.
چنین است رستم سرای فریب گهی بر فراز و گهی بر نشیب
یزدگرد پس از سقوط مدائن به حلوان و از آنجا به ری و بعد به اصفهان و از آنجا به فارس و کرمان و سبستان و خراسان و مرو و مرو رود و بلخ و فرغانه رفت و در آخر به مرو بازگشت و در آنجا در نزدیک قریه زرق کشته شد.
مسعودی، فرزندان او را دو پسر به نام وهرام و فیروز و سه دختر ادراگ، شهربانو و مردآوند مینویسند. فیروز به چین رفت و از خاقان چین کمک خواست ولی او به عهد خود وفا نکرد و او در سال 672 میلادی در چین درگذشت . شهربانو نیز به ازدواج حضرت امام حسین (ع) درآمد و امام چهارم شیعیان فرزند اوست.
حمزه اصفهانی هم نوشته که: اولاد ماهویه محرک قتل یزدگرد در مرو را هنوز (زمان مسعودی قرن چهارم) خداه کشان یعنی شاه کشان می نامند و مرو را هم خدادشمن گفتند زیرا اهل مرو دشمن پادشاه بودند. در تاریخ های اسلامی مخصوصا تاریخ طبری خدادشمن ذکر شده است.
دریغ آن سرواج و بالا و برز دریغ آن برو شاخ و آن دست و گرز
دریغ آن سرو تخته اردشیر دریغ آن سوار جوان هژیر
منبع: منبع: کتاب تمدن ساسانی نوشته علی سامی