برخی نیز کوشیده اند با استنباط از تورات رواج یک دریک را در عهد کوروش بزرگ توجیه کنند. ازجمله، زنده یاد اعظمی سنگسری در مقاله ای که به منظور بزرگداشت این شاه نوشته (شاهنشاهی ایران بر نقش سکه ها) به ذکر نام دریک در باب بیست و هشتم «سفر خروج» بدین شرح پرداخته است:
در سال اول سلطنت کوروش ملک فارس . . . روسا آباء، وقت آمدن ایشان به خانه خدا که در اورشلیم است، برای خانه خدا به ارادت هدیه هایی عرضه کردند تا آن را در مکانش برپا نماید و بر طبق قابلیت خودشان، به خزانه کار، شصت و یکهزار دریک طلا و پنجاه هزار منا نقره و یکصد جامه به کاهنان رسانیدند.
اما چنین بنظر می رسد که در ترجمه یا تعبیر این روایت، تسامحی صورت گرفته است، زیرا نوشته تورات چنین است:
و چون ایشان به خانه خدا که در اورشلیم است رسیدند، بعضی از روساء آباء هدایایی ببرعی به جهت خداوند آوردند تا آن را برجایش برپا نمایند – برحسب قوه ی خود شصت و یک هزار درهم طلا و پنجاه هزار منا نقره و صد دست لباس کهانت، به خزانه به جهت کار دادند.
بنابرین واژه ای که در تورات آمده، «درهم است» که مکرر در آن کتاب به عنوان یک مقیاس وزن بکار رفته و دراینجا مقصود از درهم طلا درمسنگ است که وزن آن کمی بیش از یک 2گرم بود. چنانچه در مورد نقره منا ذکر شده که همان مِنَه آسوری مذکور است و وزن آن را آن چنانچه می دانیم کمی بیش از یک کیلوگرم بود. در تورات هرچا ذکر نقدینه ای به میان آمده، به واژ] نقد یا طلا و نقره پرداخته شده، مثلا در «سفر پیدایش» آمده است:
یوسف فرمود تا جوالهای ایشان را از غله پر سازند و نقد ایشان را در عدل هرکس نهند.
به علاوه در هیچیک از دوران های تاریخی به سکه طلا، درهم نمی گفته اند، هرچند گهگاه سکه های سنگین وزن نقره را دینار می نامیده اند.
اگر از این تسامح نیز بگذریم و تصور کنیم که نام دریک واقعا در یکی از ترجمه های تورات آمده، باز دلیل وجود این سکه در زمان کوروش نمی باشد چون بسیاری از نویسندگان و مترجمان، نام مسکوکات رایج در عصر خود را طف ب ما سبق کرده اند؛ چنانچه درهمین تورات آمده است:
تنکه ای از طلای خالص بساز و بر آن نقوش قدوسیت برای یَهُوه نقش کن
درحالی که تنکه اصطلاحی است که در قرون هشتم و نهم قمری با یورش تیمور به ایران آمده و بر سر زبانها افتاده است.
صرف نظر ازین جهات، نکات قابل تاملی وجود دارد که احتمال ضرب سکه در عهد کوروش یا فرزندش کمبوجیه را منتفی می سازد:
یکی آنکه کوروش تا آنجا که تاریخ نشان می دهد، با آداب و رسوم دینی و اجتماعی سرزمن های مفتوجه احترام می گذاشت و در امور داخلی آنها مداخله نمی کرد، به علاوه لشکر کسی های پی در پی او و پسرش کمبوجیه، فرصت تاسیس سازمان های کشوری را به آنها نمی داد. دیگر آنکه تاکنون هیچ نمونه ای از سکه های ان عصر به نظر کارشناسان نرسیده است که انتساب آن به این دو پادشاه را تایید کند. حتی در میان سکه های لیدایی هم که در عهد کوروش و کمبوجیه ضرب شدند، اثری که به آنها مربوط باشد، دیده نشده است.
از همه مهمتر حکایت سکه هایی است که هرتسفلد در کاوش های سال 1933 م تخت جمشید همراه با الواح زرین و نقره پیدا کرد که زیر پی شمال شرقی و جنوب غربی کاخ آپادانا دفن شده بودند. این سکه های عبارت بودند از هشت استاتر طلای کرزوسی با نقش شیر و گاو، و یک سکه نقره اژه ای یک سکه آبدرا و دو سکه نقره ی قبرسی. بعدها اسمیت یک سکه نقره قبرسی دیگر نیز پیدا کرد که از چشم هرتسفلد دور مانده بود و مهم این است که در این میان حتی یک سکه ایرانی هم وجود نداشت. درنتیجه این احتمال تقریبا به اثبات رسیده است که وقتی ساختمان آپادانا در بین سالهای 516 تا 511 پ.م. آغاز گردیده، هنوز هیچ سکه ایرانی ضرب نشده بوده است.
درباره ساختمان این کاخ و تاریخ ضرب دریک، نظرات گوناگونی اظهار شده است که یکی از تازه تیرن آنا را پژوهشگری به نام ویکرز مطرح ساخته است. او معتقد است که نقش شیر و گاو اگرچه سابقه آشوری دارد، ولی علامت خاص سلطنت داریوش اول بوده است. شیر نماد شاه و گاو نماد دشمن او و این نقش ها بارها در حجاری های تخت جمشید ویکبار در آجر لعابدار که در شوش پیدا شده، به نمایش گذاشته شده. او پس از بحث مفصلی در این زمینه به نتیجه می رسد که همه سکه هایی که نقش شیر و گاو دارند، متعلق به داریوش اول هستند و دریک نام همین سکه هاست و کماندار را که به غلط دریک می نامند، خشایار شاه ضرب کرده است. اما در میان الواح محاسباتی تخت جمشید، سندی بدست آمده است که قسمت اخیر نظریه ی این پيوهشگر را درباره ی انتساب ضرب کماندار به خشایار شاه از اعتبار می اندازد. مضمون این لوح رسیدی است که استادکاری به نام میشه بدّه (Missabadda) بابت دستمزد خود و سی و یک تن از کارگرانش به خزانه داده و در این سند اشاره ای به سال بیست و دوم پادشاهی داریوش شده که مطابق است با 500 پس.م. نکته ی جالب این است که بر این لوح سفالی نقش دو سکه کماندار به جشم می خورد که مانند مهری بر این سند زده اند و این نقش ثابت می کند که لا اقل از سال بیست و دوم سلطنت داریوش، این نوع سکه ها وجود داشته است.
نظری که در این زمینه بیشتر قابل پذیرش است این است که ایرانیان پس از تسلط بر نواحی عربی آسیای صغیر، با مسکوکاتی که از یک قرن و نیم پیش از ورود آنها در سواحا دریای سیاه و بحرالجزایر اژه رواج داشت، آشنا شدند ولی تا عهد پادشاهی داریوش اول، خود به ضرب سکه نپرداختند. پس از آنکه ین پادشاه شورش های پنج ساله اول حکومت خود را فرونشاند، فرصتی برای سازماندهی سرزمین های وسیع متصرفی بدست آورد و در سال 516 پ.م. قلمر حکومتش را به 20 ایالت نقسیم کرد و برای هریگ خراج سالیانه ای معین از طلا و نقره مقرر داشت؛ چون آن خراج های ثابت و مشخص ملازمه با نقدینه ای داشت که ارزش آن در همه ی سرزمین های شاهنشاهی روشن و یکسان باشد، به ضرب مسکوکات طلا و نقره مقرر فرمان داد. تا آن زمان هنوز مسکوکات طلا و نقره لیدایی، در سزمین های غربی شاهنشاهی درجریان بودند و ایرانیان با فواید آشکار آن نقود و تسهیلاتی که در امر داد و ستد فراهم می کردند، به وسیله چاپارهایی که همه ی ایالت ها را با پایتخت مرتبط می ساختند، آشنایی پیدا کرده بودند.
وقتی داریوش به فکر ضرب سکه افتاد به استثناء سوریه و فینیقیه و شهرهای ساحلی یونان که مقیاس یوانی (Greco-Asiatic) یا فینیقی، متاثر از مقیاسات آشوری استفاده می کردند. تالنت بابلی همه جا رواج داشت. داریوش با پیروی از کرزوس، همان مقیاس بابلی را پذیرفت. با این تفاوت که چون مسکوکات لیدایی بسیار متنوع بود، و هر نوع از آنها برای مبادله سکه های گوناگون الکترومی در بازارهای مختلف شهرهای خراجگزار تعبیه شده بودند، او این کار را آسان کرد و فقط دو نوع سکه از جنس طلا و نقره ضرب کرد که اولی 20 برابر دومی ارزش داشت.
یونانیان سکه های طلایی را دریک و نقره ای را شکل می نامیده اند. اما اصطلاحا به سکه های طلا به مناسبت نقشی که بر آن بود، کماندار (Archer) نیز گفته شدند. معروف است که وقتی آژه زیلاس (سردار معروف اسپارتی در زمان اردشیر دوم) برای جلوگیری از پیشرفت های تیسافرن (ساتراپ شهر سارد) به سارد حمله کرد، ایرانیان با پخش پول، شهرهای مختلف یونان را بر او شورانیدند و آزه زیلاس مجبور به ترک سرزمین های آسیایی شد. نوشتند که هنگام عقب نشینی از متصرفات هخامنشیان گفته بود: « مرا کمانداران ایرانی شکست دادند» و این طنز درد آلود، اشاره به سکه های طلای ایرانی داشت.
از شِکِل که صورت عربی سیگلوی یونانی است، در تورات به عنوان یک واحد وزن مکرر یاد شده است. باید توجه داشت که این نامها از طریق یونانیان بدست ما رسیده و در هیچ سند ایرانی اعم از کتیبه ها یا الواح گوناگون بازمانده از عصر هخامنشیان، ذکری از ریک نرفته است. هرچند در پرداخت دستمزدها از شِکِل به عنوان یک واحد وزن نام برده اند.
دریک مسکوکی بود که از طلای خالص کمتر از 4 درصد بار نقره داشت. دقت و مراقبتی که درصحت وزن و حفظ خلوص آن بکار می رفت، چنان اعتباری به آن داده که به فاسله ی کوتاهی پس از ضرب، به مقدار وسیعی در فلمرو شاهنشاهی، مخصوصا سرزمین های غربی و یونانی نشین با کمال میل پذیرفته شد و تا انقراض هخامنشیان، نزدیک به دو قرن تنها سکه معتبر و رایج در بازرگانی جهان بشما می رفت.
شهرت این سکه زرین به جایی رسید که تا سالها پس از طقوط هخامنشیان، یونانیان سکه های طلای خالص و سنگین وزن فیلیپ مقدونی را دریک فیلیپ می نامیدند و تا قرن ها بعد، مانند اشرفی که در قرون اخیر به سکه طلا گفته می شد، همه ی سکه های طلا را دریک می خواندند. در بعضی از متون عصر اسکندر هم نام استاترهای طلای او دریک نوشته اند و جاتنشینان او نیز تا زمان بطلمیوس (285 تا 247 پ.م.) همین نام را برای سکه های طلا بکار می برده اند؛ بنابرین بسیار طبیعی می نماید که این نام در خود مشرق زمین پایدارتر مانده و در گرجستان قرن هفدهم میلادی، سکه های طلا را بعد از دوهزارسال دریکان یا دریکمانی بنامند؛ هرچند ممکن است این نام اخیرا از درخمه گرفته شده باشد.