ایران, مقاله ها

مبادلات خاموش

مسعودی در این باره نوشته است:

«سرزمین طلا در دیار روبروی سَجَلماسِه (شهری در تونس) است و مردمی که در آنجا، ماوراء رود بزرگ بسر می بردند، مبادلاتشان بدون مشاهده و گفتگو انجام می گیرد که شب کالا نزد ایشان گذارند و مردم صبح به سوی کالاهای خود روند و میله های طلا را بینند که پهلوی هر کالا نهاده است و صاحب کالا اگر خواهد طلا را بردارد و کالای خویش را بگذارد و اگر خواهد کالای خویش را بردارد وطلا را بگذارد و این سرزمین سجسلمه معروف است.»

و اضافه می کند:

«در اقصای خراسان و مجاور دیار ترک قومی هست که به همین ترتیب و بدون مشاهده و گفتگو معامله می کنند و آنهه نیز در ساحل رودی بزرگ جای دارند.»

ابن بطوطه نیز دراین باره شرح جالبی داده است:

« مسافرین ظلمات پس از طی چهل منزل راه به آن سرزمین می رسند هریک از بازرگانان متاع خود را در بیرون گذاشته، خود را به منزل می رود و فردا که به سراغ آن می رود می بیند که به جای آن سمور و سنجان و قاقم گذاشته اند. اگر اجناسی که به جای کالای او گذاشته اند به قدری باشد که او را راضی کند، آنهارا بر می دارد و راه می افتد و اگر راضی نشود دست به آنها نمی زند و همینطور می گذارد تا فرداشب مقداری دیگر به آن اضافه کنند. اما گاهی اتفاق می افتد که مردم طلمات از معامله منصرف می شوند و جنس خود را بر می دارند و کالای بازرگانان را برجای می گذارند. معاملات سرزمین ظلمات بدینگونه است و معلوم نشده که مردم آنجا چگونه مخلوقاتی هستند و آیا از انسند یا از جن.»

نمونه دیگری از مبادلات خاموش بین بومیان شمال رودزیا معمول بود. در حوالی لوکانگا (Lukanga منطقه ای در مرکز رودزیای شمالی) قبائلی که معاش خود را از راه کشت ذرت تامین می کردند، اگر گاهی تمایل به تغییر ذائقه داشتند، شبانگاه مقداری ذرت در کنار باتلاق می گذاشتند و به عنوان علامت آتشی می افروختند و به کلبه خویش باز می گشتند. ماهیگیران بومی آن منطقه حوالی نیمه شب ذرت را برداشته و  به جای آن تکه های خشک شده ماهی می گذاشتند.»

و این نوع مبادله تا همین اواخر در میان پیگمی ها (مردمانی کوتاه قد در حولی گینه نو و خاور دور پراکنده اند. قد این نژاد به طور متوسط ۱٫۵ متر است. از نژاد سیاه پوست هستند و زندگی کاملا مجزا از سایر قبایل دارند.) که در اعماق جنگل های آفریقای مرکزی بسر می بردند، یا سیاهپوستانی که در حواشی جنگل زراعت می کنند، وجود داشته است.

گاهی مبادلات بدون ملاقات انجام نمی شد، ولی گفت و گویی هم صورت نمی گرفت. مثلا در میان بومیان جزیره فیجی یک قبیله که دسترسی به معادن نمک داشت، بیش از حد نیاز خود نمک تهیه می کرد و قبیله دیگری که به گل رس نزدیکتر بود، ظروف سفالین می ساخت. بعضی هم در بافتن حصیر یا ساختن قایق تخصص پیدا کرده بودند. نحوه داد و ستد بین آنها بدین گونه بود که فرضا تهیه کنندگان نمک به قبیله حصیرباف پیغام می فرستادند که در نظر دارند هدیه ای به آنها بدهند. آنها هم می پذیرفتند و درنتیجه قطعات نمک با تشریفات خاصی به محل حصیربافان حمل می شد. طرفین بر مبنای داد و ستندهای پیشین، معیاری ذهنی از ارزش متقابل این دو کالا داشتند، ولی اگر بعد زمانی این معیار را ازبین برده بود، یا هدیه کنندگان نمک، حصیر اهدایی به خود را کافی نمی دانستند، معامله را برهم نمی زدند، بلکه شروع به زمزمه و قرقر و حتی جیغ کشیدن می کردند و اینکار را آنقدر ادامه می دادند تا با افزایش حصیرها رضایتشان جلب شود و اگر چنین نمی شد به شهرت و اعتبار قبیله حصیرباف لطمه می خورد.

کم کم این نوع مبادلات که توام با سیر و سیاحت و دیدن چیزهای تازه و آمیزش قبادل و اقوام مختلف با یکدیگر بود، چنان جذابیتی پیدا کرد که خود انگیزه ای برای گسترش مبادلات تهاتری گردید، بطوری که در بسیاری از جوامع، داد و ستد فی نفسه حتی بدون توجه به نتیجه مادی آن مورد توجه قرار گرفت.

هم اکنون این گونه مبادلات هر هفته بازارهای آفریقایی بسیار تماشایی و شبیه به بازی سرگرم کننده ای است که زن و مرد را به حال جذبه و شوق درمی آورد. یک سوداگر ممکن است در روز چندبار کالایی را که در مبادله بدست آورده با کالای دیگری معاوضه کند و پس از یک روز تلاش هیچ دست آوردی نداشته باشد ولی غروب که به خانه برمی گردد، باطنا خرسند است که روز پربرکتی را سپری کرده است.

درهمین تهران، اگر یک روز صبح جمعه، سری به جلوی بازار بزنید و ساعاتی را با دست فروشانی که بساط خود را در حوالی شمس العماره روی زمین گسترده اند بگذرانید، خواهید دید که این فروشندگان در عین حال که خریدار هم هستند، با چه لذتی و حرارتی در وصف اشیا غریب و گاهی مجهول المصرف داد سخن می دهند و صحبت می کنند و شوخی می کنند و بدین ترتیب یک روز تعطیل شاد را به پایان می رسانند.

مبادله کالا بین اقوام ابتدایی نسبت به امکانات جغرافیایی و طبیعی آنها متفاوت بود. هرجا که طبیعت دست و دل بازتر بود جامعه به تحصیل فرآورده هایی افزون بر نیاز خود توفیق می یافت، مردم خوشبخت و مرفه بودند و هرجا خست نشان می داد و بر قومی سخت می گرفت، چاره ای نداشتند جز اینکه نیازمندی های خود را از اقوام مجاور دزدیده یا به زور بگیرند که این خود مقدمه هجوم های تاریخی و جنگ های پایان ناپذیر میان اقوام و ملل گردیده است، یا برای رفع نیازهای خویش تن به خدمت کسانی دهند که از آنها بیشتر داشتند و این نیز موجبات بهره کشی انسان از انسان و رواج بردگی را فراهم ساخت.

منبع: پول و سکه، نویسنده: عبداله عقیلی، بازنویسی وتنظیم: علی بهرامیان

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *