ایران, مقاله ها

شاهرخ شاه

عادلشاه که برادر زاده نادرشاه بود و با همکاری همدستانش موفق به قتل نادر شد، خود را پادشاه ایران معرفی کرد و تصمیم گرفت که تمامی فرزندان و نوادگان نادر را به قتل برساند و همین کار را هم کرد اما شاهرخ که پسری چهارده ساله و بسیار زیبا بود را زنده نگاه داشت و او را به زندان انداخت، به این خاطر که دخترش خواهان شاهرخ بود.
شاهرخ فرزند بزرگترین پسر نادر، رضاقلی بود، مادرش فاطمه سلطان بیگم دختر شاه سلطان حسین بود.
حدود ۱۴ ماه گذشت و عادلشاه ظالم به دستور برادرش ابراهیم خان کور شد. و همین امر باعث برکناری او از پادشاهی مشهد گشت. سکنه مشهد وقتی شنیدند که عادل شاه از سلطنت برکنار و نابینا گردیده، عده ای از وجوه شهر از جمله صاحب منصبان دربار رضوی (علیه السلام) را نزد شاهرخ شاه فرستادند و گفتند سلطنت ایران از روی ارث و استحقاق به شما تعلق دارد و شما باید بر تخت جلوس کنید و تاج بر سر بگذارید.شاهرخ میرزا گفت من مایل به سلطنت نیستم و ترجیح میدهم که دور از تاج و تخت زندگی کنم. وجوه شهر گفتند که شخصی چون شما که نوه نادر شاه است نباید از تکلیفی که بر عهده اش قرار گرفته شانه خالی کند. امروز ایران سرپرست ندارد و به زودی هرج و مرج در همه جا حکمفرما خواهد شد و هر کسی که دارای چند تفنگدار سوار و پیاده است درصدد برمی آید بر دیگران حکمرانی کند و باید پادشاهی در کشور باشد که گردنکشان را به جای خود بنشاند و دست اشرار را کوتاه کند و آن پادشاه هم شما هستید، زیرا یگانه نوه نادر شاه می باشید. شاهرخ میرزا برای اینکه دفع الوقت کند گفت اکنون ماه رمضان است و روزه گرفتن مجال نمیدهد که انسان به فکر کارهای دیگر بیفتد  و بعد از خاتمه ماه صیام، باز راجع به پیشنهاد شما فکر خواهم کرد. وجوه شهر مشهد وقتی متوجه شدند که شاهرخ  میرزا میل ندارد سلطنت کند، به مادرش مراجعه کردند و گفتند که شاهزاده جوان نمیخواهد وظیفه ای را که بر عهده اش قرار گرفته به انجام و در ایران غیر از او کسی وجود ندارد که لایق و مستحق تاج و تخت باشد زیرا جدش نادرشاه است و مادرش یک شاهزاده خانم بزرگ دوران صفویه.
در بین وجوه مشهد، مردی که نایب التولیه دربار رضوی (ع) بود بیش از سایرین اصرار میکرد که شاهرخ میرزا بر تخت سلطنت جلوس کند و تاج بر سر بگذارد زیرا قصد داشت که دخترش را به شاهزاده جوان بدهد و میخواست که دامادش پادشاه ایران باشد. علمای روحانی خراسان به توصیه نایب التولیه از شاهرخ میرزا درخواست کردند که بر تخت سلطنت جلوس کند و شاهرخ میرزا بر اثر اصرار مادرش و علمای روحانی خراسان  و وجوه مشهد عاقبت موافقت کرد که بر تخت سلطنت جلوس نماید و روز نهم ماه شوال سال ۱۱۶۱ هجری قمری در مشهد بر تخت سلطنت نشست، تمام بزرگان مشهد مقابلش سر تعظیم فرود آوردند و خود شاهرخ میرزا سجع مهر خود را این عبارت کرد (بنده شاه ولایت شاهرخ) و بدایع نگار دربار رضوی به اسم شاهرخ در صحن بزرگ آرامگاه امام هشتم شیعیان (ع) خطبه خواند و طبق معمول در خطبه اول از امام هشتم (ع) اسم برد و بعد اسم “شاهرخ شاه” را بر زبان آورد.

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *